روز پدر مبارک
روز پـدر مبارک؛ تقدیم به پدران خوب ایران زمین با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست، عشق، محبت و چهار حرفیه ... اتفاقا" دو حرف اولشم در اومده بود، یعنی ب و الف یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد ... ... ... ... تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی ... اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری ... من نبودم و تو بودی، بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی، حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم، هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی. بب...
نویسنده :
بابا و مامان
8:49
گلم 17 ماهگیت مبارک
زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم گل عفت ، گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید چشم تو آینه ی روشن فردای من است گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ کس نگیرد ز گل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل باغ نمی اندیشد آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریست که سراسیمه دود در پی گل های لطیف تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر...
نویسنده :
بابا و مامان
11:22
13 بدر دخملی
و بلاخره 13 بدر رسید ولی ما چون خیلی خسته راه بودیم تازه ساعت 11صبح از خواب بیدار شدیم و به اصرار مامان جون رفتیم باغ دایی محسن ولی خیلی خوش گذشت اما چون شما هم خیلی سر حال نبودی هوا هم داشت سرد می شد زود نهار خوردیم و برگشتیم راستی شما حسابی سبزه گره زدی.............. و اینجا هم یاد گرفته بودی که چه جوری میشه از فلاسک استفاده کرد و مارو بیچاره کرده بودی و بلاخره این نوروز هم به پایان رسید ...
نویسنده :
بابا و مامان
8:01
بدون شرح (یزد)
باغ دولت آباد بادگیر های یزد موزه آیینه چک چک زیارتگاه زرتشتیان ...
نویسنده :
بابا و مامان
10:20
ادامه سفر نامه ترنم و ورود به 16 ماهگی
در ادامه سفر سری به اردکان زدیم و از جاهای دیدینی اونجا بازدید کردیم و شما هم کم کم داشتی جزو آثار تاریخی می شدی ...
نویسنده :
بابا و مامان
13:10
سفرنامه نوروزی ترنم
دخترکم سلام مااز روز 5 فروردین به اتفاق عمو محمد و اذین جون و آقا احسان ساعت 9 صبح به قصد میبد راه افتادیم البته شما هم کمال همکاری را با ما کردی و صبح از خواب بیدار شدی و صبحونتونو میل کردین و در طول را استراحت می کردی و خیلی دخمل خوبی بودی حدود ساعت 12 به طرود رسیدیم که برای استراحت وصرف صبحونه توقف کردیم و شما هم چند تا عکس انداختین و بلاخره ساعت 6 بعد اظهر به میبد رسیدیم و بعد از استراحت به جاهای دیدنی میبد رفتیم شما کلی ذوق می کردی و دوست داشتی همش راه بری نمای بیرون کبوتر خانه ترنم در حال سفالگری نارین قلعه که بسیار بسیار خوش گذش...
نویسنده :
بابا و مامان
9:56
دومین نوروز ترنم کوچلو
دخترم سال نو مبارک از اینکه امسال شما در کنار ما بودی خیلی خوشحال بودی و با وجود تو سال خوبی رو شروع کردیم امیدوارم هرروزت پر از شادی باشه , و ما شاهد بزرگ شدنت باشیم و اما ترنم در نوروز 1392 و اکنون یک سال گذشت و سال1393 رسید این هفت سینو با تلاش زیاد با کمک بابا جون که واقعا واقعا زحمت زیادی کشید وقتی شما خواب بودی تونستیم درست کنیم چون همشو بهم می زدی ترنم خانم موقع رفتن به مهمونی عاشق گرفتن کیف مامانی بودی که باهاش بری مهمونی و اصلا کیف خودتو دوست نداشتی اینجا هم خونه بابا محمد و...
نویسنده :
بابا و مامان
9:19
15 ماهگی ترنم با کلی تاخیر
وقتی ترنم به ارایشگاه میرود........ وقتی باهم به ارایشگاه عمه زری رفتیم عمه جونات باهم تصمیم گرفتند که موهای شما رو صاف کنند و شما هم کاملا همکای کردی و کلی خوشت اومد ولی فقط برای نیم ساعت موهات صاف بود و دوباره فر خورد و رفت بالا و ما کلی خندیدیم و اینجا هم سمنان منزل عمو جواد و ترنم در حال شیطنت ...
نویسنده :
بابا و مامان
12:38
14 ماهگی دخترکم
دخترکم عشقم نفسم سلام می دونم خیلی دیر دیر برات عکساتو می زارم ولی درست از روز بعد از تولدت شما بسیار مریض شدی و تب بالایی داشتی که باعث شد خیلی وزنت کم بشه و لی تازه بعد از دوهفته الان کمی بهتر شدی خدارو شکر تازه یه خطر بزرگ هم چند شب پیش برامون اتفاق افتاد که به خیر گذشت ولی ما خیلی ترسیده بودیم از اینکه هممون سالمیم خدارو شکر می کنم ایشالا همیشه شاد و سالم باشی دخملم و اینک ترنم در حال رانندگی ............. و اینم خانوم خانوما تو اطاقش مشغول شیطنت راستی لباس قشنگشم مامان طیبه براش بافته دستش درد نکنه ...
نویسنده :
بابا و مامان
11:16