ترنم ترنم ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

عشق مامانی و بابایی

آخرین عکسهای تولد ترنم

اینم عکسهای آخر شب تولد که توی دوربین خاله مهری جا مونده بود       ترنم و عمو محمدش      انم دفترچه یادگاری ترنم هست که بابا جلال براش درست کرده بود              و اینها هم هدیه های ترنم جون هست           ...
6 بهمن 1392

تولد تولد تولدت مبارک

   ترنم خانم در حال رقصیدن قبل از اومدن مهمونا           ترنم و امیر علی در حال قهر کردن از راست به چپ ستایش -تینا راضیه جون که اونم تولدش بود دینا وسحر دوستای ترنم ...
2 بهمن 1392

طراحی و تزئینات جشن تولد ترنم جون سری اول

سلام دخمل گلم بلاخره روزی که بهت قول داده بودم رسید در مورخ 92/10/26 جشن تولدت و با جشن دندونیت با هم گرفتیم خیلی خوش گذشت همه چیز همون طور که می خواستیم بود فقط یه تعداد از مهممونا کم لطفی کرده بودن و نیومده بودن ولی بازم ایراد نداره مهم اینه که به خودت خیلی خوش گذشت و خیلی خوشحال بودی و کلی قر دادی راستی روز قبلشم کلی مریض بودی ولی خدارو شکر اون روز با تلاش مامان طیبه بهتر شده بودی     ...
30 دی 1392

یلدا (سری دوم در منزل مادر بزرگ پدری)

    شب یلدا بعد از خونه مادر جون اومدیم خونه عزیز که دل همه رو به دست بیاریم اونجا هم خیلی خوش گذشت تو هم کلی شیطونی کردی  با هد بندی  که مامان جونت برات درست کرده بود کلی پز دادی                                ...
3 دی 1392

یلدا مبارک (سری اول در منزل مادر بزرگ مادری)

پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد. دخترم عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری ♥     امشب اول اومدیم خونه مادر جون وسایل یلدا رو تا شما خواب بودی آماده کردیم این دومین یلدای شماست ایشالا صد تا یلدا زنده باشی گلم ولی خیلی بد اخلاق بودی به خاطر دندون در آوردن بی قراری می کردی به هر حال ازت کلی عکس گرفتیم  اینم عکس شما توی شب یلدای پارسال در تولد عمو احمد هستش     و اما یک سال گذشت.......                 ...
2 دی 1392

تولدت مبارك

        دخملم همون طور که بهت قول داده بودم یه جشن کوچلو تو باغ شب بو جاییکه مامان بابا هر سال جشن ازدواجشونو می گیرن برات گرفتیم  ولی توهم کلی شیطنت کردی خوشحال بودی ...
16 آذر 1392

تولدت مبارک

ترنم جان تولدت مبارک    در سال 1391 در چنین روزی ساعت 13:55 فرشته کوچک ما بدنیا آمد و زیباترین زمزمه زندگی ما شد                 دخترم قرار بود برات تولد بگیریم که به خاطر ایام محرم یکماه عقب افتاد ولی بهت قول میدم بعد این ایام یک جشن برات بگیرم  چند روز خیلی مریض شدی دیروز صبح که از خواب بیدار شدی تموم بدنت دونه های قرمز ریخته بود بیرون بردیم دکتر گفت که یه تب ویروسی هست راستی بلاخره اولین مرواریدت جوانه زد و کباب خور شدی مبارکت باشه گلم واسه همین امشب یه جشن کوچیک برات می گیریم  عشقم بازم تولدت مبارک  &nbs...
10 آذر 1392

مادرانه ای تقدیم به یگانه دخترم به مناسبت اولین سال تولدش

  وقتی مادر میشی فارغ از همه کارهای دنیا یه آدم دیگه میشی… ميشي فرشته نجات! فرشته نگهبان! خیلی راحت بی خوابی رو تحمل میکنی و کوچولوی نازنینت رو راه میبری تا دل درد یادش بره و خوابش ببره و همون طور تو بغلت نگه میداری تا مبادا بیدار بشه، شبي 3 الي 4 بار بيدار مي شي تا مبادا پتو از روي نازدونه ات كنار رفته باشه     اگه بچت عطسه يا سرفه کنه دنیا رو سرت خراب میشه و آرزو مي كني اي كاش خودت عطسه و سرفه مي كردي، صد بار دست و پاش را چك مي كني كه مبادا تب داشته باشه، تلخ ترین اتفاق دنیا ميشه بیماری کودکت؛ اونقدر که به خاطر چند ثانیه بند اومدن نفسش ساعتها گریه کنی و نتونی جلوی سرازیر شدن اشکهات رو بگیری...
1 آذر 1392