ترنم ترنم ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

عشق مامانی و بابایی

ترنم در اولین روز مهدکودک

                                 اولین روز مهد کودک 15/5/94       ترنم در اطاق بازی مهد کودک ترنم همراه بابا جون محمد در دفتر مهد کودک                                     عشق من کودک بمان دنیا بزرگت میکند.... عشق من کودک بمان دنیا بزرگت میکند... بره باشی یا نباشی گرگ.گرگت میکند... عشق من کودک بمان دنیا مداد رنگی است... بهترین نقا...
17 مرداد 1394

سفر به کاشان

حمام فین  کاشان ترنم در حال آب بازی  روز بعد رفتن به نیاسر آبشارخیلی قشنگی داشت  رقتن به باغ گل و چیدن گل محمدی و رفتن برای گلاب گیری قمصر ترنم در حال گرفتن کفشدوزک  بعد از این همه گل چیدن الاغ سواری خیلی حال می ده........... رفتن به کارگاه گلاب گیری ............... توراه برگشت یک سری هم به جمکران و حضرت معصومه زدیم  زیارت قبول دخترم ........................ ...
15 خرداد 1394

نوروز 94

  دخترم سال نو مبارک بلاخره با کلی تاخیر موفق شدم عکساتو جمع و جور کنم  و بزارم اخه امسال کلی گرفتار شدیم هفته اول چند روز رفتیم گرگان که خیلی خوش گذشت ولی 10 فروردین مامان طیبه پاش شکست ما راهی بیمارستان شدیم دوبار رفت اطاق عمل ولی خدارو شکر الان گچ گرفتن و بهتره ولی تا دو ماه باید توی گچ باشه به خاطر همین موضوع دیگه امسال خیلی نتونستم ازت عکس بگیرم الان هم حدود دوهفته است که یه پرستار از شما و مامان بزرگ مراقبت می کنه البته خدا رو شکر شما هم خیلی شیطنت نمی کنی فقط با لباس پوشیدن کمی مشکل داری اونم با صحبت کردن قانع می شی و اما عکسها..... و این تقویم اختصاصی 94 برای ترنم خانم     ❤●&...
31 فروردين 1394

24 تا 27 ماهگی

جان مادر! دیروز کنار همه ی آشفتگی های ذهنم، هم ردیف همان احساسهای لطیف، اندازه های تو را وجب می گرفتم. گفتم اگر اندازه ی قد تو از همه بلندتر نیست پس چگونه بدون ایستادن روی بلندترین نردبان دنیا دستهایت به آسمان می رسد و ستاره می چینی و لا به لای موهای من پنهان می کنی؟ اگر شبیه آدمهای پررنگ و هزار رنگ هستی پس چرا رنگ تو از زلالی آب یک لیوان شیشه ای تمیز، شفاف تر است؟ خوب می دانم تو فرشته ای! همان فرشته ای که خدای بزرگ به من هدیه داده، همان فرشته ای که نفسم به نفسش بند است، همان فرشته ای که با شنیدن صدایش جان می گیرم، همان فرشته ای که خودم را در آینه چشمانش می نگرم و از معصومیتش لبریز می شوم. همان...
4 اسفند 1393

شب یلدا با ترنم

  شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق. .رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشق این سومین شب یلدا ترنم گلی هست  این سومین یلدا ترنم گلی هست امسال یلدا خونمون مهمونی داشتیم عمه ناهید و سارا جون از گرگان اومده بودن کلی به ماخوش گذشت ترنم هم کلی لذت برد این لباس یلدایی هم مامان طیبه و خودم براتون درست کردیم البته بابا جونم خیلی بهمون کمک کرد مخصوصا توی تزیینات و درست کردن هندونه وادم برفی که کلی زحمت کشید     ...
4 دی 1393

وقتی ترنم برای اولین بار موهاشو کوتاه کرد

ما حدود دو  هفته بعد از تولد یک سالگی ترنم گلی تصمیم گرفتیم که با پوشک خداحافظی کنیم گرچه اول خیلی سخت بود و شما مقاومت می کردی ولی بلاخره موفق شدی یه شب که عمو محمد و زن عمو جونت اومده بودن دیدن خونه ما دقیقا روز دوم پروژه گفتیم موهای شما رو یکم کوتاه کنن ولیا کلی فیلم و جایزه بلاخره موفق به کوتاهی موی شما شدیم مبارکت باشه گلم   ...
3 دی 1393