ترنم ترنم ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

عشق مامانی و بابایی

سفر دریایی ترنم (1)

امسال به مناست سالگرد ازدواجمون تصمیم گرفتیم به سفر بریم که همرا ه خانواده عمو محمد و بابا جون محمد عازم سفر شدیم و در اونجا دختر گلی خیلی بهش خوش گذشت وخیلی دریا رو دوست داشت و از آب بازی لذت می برد همش از دست بابا جونش فرار می کرد و می خواست آب بازی کنه             ترنم خانم تو حیاط ویلا در حال گردش                     ...
2 شهريور 1393

19 ماهگی ترنم در گرگان

  گل    ترنم جون خونه خاله سارا و عمو رضا که خیلی ام ترنم دوست داشتن   قربون اون خنده قشنگت بره مامان   گلخونه خاله جون سارا مامان به قربونت عینک خوشگلت بشه گل دختری در جاده شمال در راه برگشت   عزیز مامان                                 عشق منی مامان جون ...
11 تير 1393

روز پدر مبارک

 روز پـدر مبارک؛ تقدیم به پدران خوب ایران زمین   با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست، عشق، محبت و چهار حرفیه ... اتفاقا" دو حرف اولشم در اومده بود، یعنی ب و الف یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد ... ... ... ... تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی ... اینجا نوشته چهار حرفی، ولی تو که حرف نداری ... من نبودم و تو بودی، بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی، حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم، هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی. بب...
24 ارديبهشت 1393

گلم 17 ماهگیت مبارک

         زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم گل عفت ، گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید چشم تو آینه ی روشن فردای من است گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ کس نگیرد ز گل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند همه هستی سوزند کس به فردای گل باغ نمی اندیشد آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد بلبل عاشق نیست بلکه گلچین سیه کرداریست که سراسیمه دود در پی گل های لطیف تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر...
20 ارديبهشت 1393

13 بدر دخملی

و بلاخره 13 بدر رسید ولی ما چون خیلی خسته راه بودیم تازه ساعت 11صبح از خواب بیدار شدیم و به اصرار مامان جون رفتیم باغ دایی محسن ولی خیلی خوش گذشت اما چون شما هم خیلی سر حال نبودی هوا هم داشت سرد می شد زود نهار خوردیم و برگشتیم     راستی شما حسابی سبزه گره زدی..............       و اینجا هم یاد گرفته بودی که چه جوری میشه از فلاسک استفاده کرد و مارو بیچاره کرده بودی        و بلاخره این نوروز هم به پایان رسید ...
24 فروردين 1393